Name:
Location: teh, Iran

Sunday, April 17, 2005


هوالحی

برای باران الهی

هدیه محراب نیازم با توام باز می خواهم به ماندن به خواندن دعوتت کنم: اقراء بسم ربک الذی خلق
زرتشت اهورامزدا می خواندش و آتش مظهر نیکی و پاکی و تجلی او بود. موسی یهوه نامیدش ویدش بیضا و عصایش مظهر اقتدار ی ژرف که پلیدی و پلشتی رامی بلعید. عیسی مسیح پدر صدایش زد و دمش دم به دم جان
می بخشید و دستانش مهر بر چشمان نابینا می بارید. محمد ( ص) الله را فریاد زد و قرآنش املای اعجاز سراسرطبیعت بود. همان که کس بی کسی مان بود. همو که مهربان بود بخشنده بود توانا بودعاشق بود عشق آفرید همو را می گویم از خدا سخن می گویم. اگر آنها که اهورا مزدا و یهوه و پدر آسمانی و الله نامیدنش پیامبران بزرگ تاریخ اعصارند من پیام آور ساده و کوچک چوپان مثنوی مولانا هستم که اعجازم رقصنده کولی پای آتش زرتشت است. اقتدارم عصای تنومندی است که شط طوفانزای همه شبهای سرد و تنها یی و درد را به دو نیم کرده است گرمی دستان نحیف و مسیحا نفسی است که امروز یا فردا پروانه های بی جان را جانی دوباره می بخشد. آری منم همو که با تو املای اعجاز طبیعت را زنده می کند. گوش کن پروانه ام آمده ام که خدا را چونان باد باد رقصنده بیقرار هو بکشم مستت کنم. با توام ای حماسه منم از دل تاریکی آمدم از ته چاه یوسف از طوفان وگرداب حا ئل نوح از آتش نمرود از شط فرعون از صلیب عیسی از ماهی یونس از غار نمور اصحاب کهف از شعب ابیطالب
با توام ای گل نورانی مرداب می خواهم به خواندن همیشه ماندن به پرواز دعوتت کنم. آی فرزند خورشید برایت نور آوردم. یادت باشد باد که سر وقت چنار رفت تو به سر وقت خدا باید بروی وخدا
وخدایی که در این نزدیکی است. بهترین هدیه من. تنها دارایی من خدا را تقدیمت میکنم
یادگارم این و بس جان من و جان شما

0 Comments:

Post a Comment

<< Home