هوالحی
برای بهترینم
امشب بار دیگر به صحرای بیکران نیستی نشسته ام با ساز دل از سوز می گو یم و با سوز دل از نی. با نی آغاز می کنم که نای نی نام تست . نی نامه ام را از تو برای تو می سرایم خالق تویی و اعجاز حضور تو نگارنده این خطوط است هر چه هست شرح تنهایی است که تنها کسی نیست که بی کس است تنها اوست که به یکی شدن و وصل نیاز دارد عشق زاییده تنهایی است و تنهایی زاییده عشق پس بشنو از نی چون حکایت می کند. نوایم را می شنوی؟ همان شبان ساده مثنوی ام آمده ام که دیگر بار شوم من چاکرت .ازنیستی گفتم که هر چه هست تویی چون نیست شدم با تو هست شدم و چون با تو هست شدم معنا یافتم پس با قلمم بگرد تا بی خویش معنای خوش بگیرم و طوطی واردر آیینه مهرت بیاموزم وآواز سر دهم
در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم