rahekhoda

Name:
Location: teh, Iran

Tuesday, August 23, 2005


هوالحی

گل نورانی مرداب آنان سرابند؛ نزد استادت بمان

نگفتمت :مرو آنجا که آشنات منم؟
دراین سراب فنا چشمه حیات منم؟
وگربه خشم روی صدهزارسال زمن
به عاقبت به من آیی که منتهات منم؟
نگفتمت که:به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپرده رضات منم
نگفتمت که: منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صفات منم؟
نگفتمت که :چو مرغان بسوی دام مرو
بیا که قوت پرواز و پر و پات منم؟
نگفتمت که: تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم؟
نگفتمت که: صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سر چشمه صفات منم؟
نگفتمت که:مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد؛ خلاق بی جهات منم؟
اگر چراغ دلی ؛ دان که راه خانه کجاست
وگر خدا صفتی دان که کدخدات منم

Sunday, August 21, 2005

هوالحی

گل نورانی مرداب؛بخاطر بسپار دیگران امتداد فکر؛ذهن؛جسم و روح تواند .راز آفرینش در این است . غیری نیست همه در تو و تو در همه ای. یکی هست و جز او نیست پس هر آنچه انجام می دهی نه برای دیگری که برای تست چرا که تو و کائنات بخشی از آن روح واحد هستید
داستان دیگری برایت دارم آنرا دریاب و رها شو.روزگاری مرد نجاری که در کار خود بسیار توانایی داشت نزد کار فرمایش رفت و گفت: من دیگر پیر شده ام؛ توان این کار طاقت فرسا را ندارم. اگر ممکن است لطف کرده و درخواست بازنشستگی مرا بپذیرید. می خواهم با پس اندازی که دارم برای خود خانه ای بسازم و در کنار همسر و نوه هایم سالهای پایان عمرم را با آسودگی سپری کنم
کارفرما از اینکه کارگر خوبش را از دست می دادناراحت بود ولی نجار پیر خسته بود و میلی به ادامه کار نداشت.کارفرما از نجار خواست تا قبل از رفتن خانه ای برایش بسازد و بعد باز نشسته شود.نجار با بی میلی پذیرفت اما دیگر همچون سابق؛ دل به کار نمی بست چون می دانست کارش آینده ای نخواهد داشت. بنابراین از چوبهای نامرغوب برای ساخت خانه استفاده کرد . بی توجه و از روی بی میلی؛ سر سری کار می کرد ودر پایان بد ترین خانه را در طول سالهای زندگیش ساخت. کار به پایان رسید و کارفرما برای دیدن خانه آمد. نگاهی به خانه انداخت و کلید خانه را به نجار داد و گفت: بابت زحماتی که در این سالها برایم کشیده ای می خواستم هدیه ای بتو بدهم . گفتی که سالها پس انداز برای ساخت خانه ای برای خود و خانواده ات کرده ای. این خانه هدیه من به شماست. میدانی که چند برابر پس اندازی است که نزد من داری و از من می خواهی. امیدوارم با خانواده ات سالهای باقیمانده را در خانه ای که خود ساخته ای به خوشی سپری کنی
نجار که اینها را دید و شنید وا رفت؛ او در تمام این مدت مشغول ساخت خانهُ خود بود و نمی دانست . حالا مجبور بود در بدترین خانه ای زندگی کند که تاکنون ساخته بود