هوالحی القیوم
استاد پنهان است
گل من راز بزرگی هست که با زبان اسرار با تو خواهم گفت
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
آنجا که شب است ؛ لحظه ای که خورشید عالمتاب جور دیگری می تابد ؛ ماه آیینه ی
خورشید است . آنچه ماه دارد همه از نور شمس است . آسمان از جنس خورشید است
و دریا از جنس ماه ؛ آنگاه که آفتاب بر دریا می تابد دریا بخار می شود ؛ بخارها
متراکم می شوند آنگاه ابر پدیدار می گردد . ابرها می بارند و باران نام می گیرند
وقتی آسمان با زمین می آمیزد باران می بارد و آنگاه که با دریا یکی می شود دوباره
دریا می شود . اینگونه آسمان خود را به زمین می دهد و دوباره زمین را بنگر که به
آسمان باز می گردد
ماه آیینه ی آفتاب است ؛ آنگاه که آفتاب در آیینه می تابد آیینه آفتاب را در خود
می بیند و می پندارد که آفتاب است . اینچنین است که خود را دوست میدارد در حقیقت
اگر خود را دوست می دارد از نور آفتابست . به خودت نگاه کن ؛ خوب نگاه کن و
ببین این اوست که خود را در تو دوست می دارد
استاد ؛ این شکارچی بزرگ پنهان است